مقدمه:انسان از خاک و گل به وجود آمده است، آن هم خاک و گلی که یک روزی در آن جا به دنیا می آید و روی زمینش نفس می کشد و راه می رود و زندگی می کند که به آن خاک و گلی که از آن به وجود آمده ایم وطن انسان گفته می شود.
تنه انشا: خاک و وطن مانند رابطه ی فرزند و خانواده یکدیگر را جذب می کنند. گویی که هر کجا که باشد حتی فرسنگ ها دورتر باز هم تمام فکر و روح و احساسش او را به سمت خود می کشد. وطن هر انسانی مایه ی افتخار و سربلندی اوست. دائما در تلاش است که نقشی هر چند کوچک در جلوه گر شدن و درخشیدن وطن خود در زندگی داشته باشد و زمانی که وطنش در جنگ و خونریزی باشد با غیرت و تعصب به پیش می رود تا مانع از دست دادن حتی یک وجب از خاکش نشود و با گذشتن از جان خود و رهاکردن خانواده خود به میدان جنگ می رود تا از وطن که خانواده بزرگ او است محافظت کنند دقیقا همان کاری که مردمان غیور و شجاع کشور خودمان در جنگ تحمیلی با عراق انجام دادند رگ و خون دادند تا رگ وطنشان پاره نشود و از هم گسسته نشود و یا زمانی که وطنش به موفقیتی دست یابند ان ها نیز پابه پای آن شادی می کنند و جشن می گیرند. این رابطه ی حقیقی بین انسان و